دوباره چشم خیره شد به سوی یک تصویر
نشسته ام دو پای، روبروی یک تصویر
ز رشته ی نگاه اش چه ساده می فهمم
اشاره و زبانِ گفتگوی یک تصویر
گه لمس می کنم گه خیره می شوم از دور
به رنگ قاب و خطّ چار سوی یک تصویر
به حیرتم که عکس و این فضایِ تکراریش
و حال من مثالِ رنگ و بوی یک تصویر
مرا شگفت می کند سکوتِ و لبخندش
و درد دیده می شود به روی یک تصویر
چه ساده می زند صدا به گوشِ جانِ من
که درک می شود غم از گلوی یک تصویر
دوباره چشمِ من به نقطه ی نخستینش
و باز میدود به جستجوی یک تصویر
م.ع.بدر