امشب به دلم باز هوای تو نشسته
یک عاشق دیوانه به پای تو نشسته
عمرش همه برباد غم هجر تو گردید
تا حال دلش بهر رضای تو نشسته
جانا بخدا از تو ندیده سرِ الفت
شیطان و فرشته به ادای تو نشسته
تقصیر دلش نیست که در آتش عشقت
می سوزد و عمری به فدای تو نشسته
چشمش به رهی رفته ی تو رفت ولی دل
در کوچه ی بن بست برای تو نشسته
روزی که رمیدی و بریدی دل خود را
در کلبه ی غم باز برای تو نشسته
رفتی و غم و دردِ تو مانده به کنارش
زان روز یکی هست که جای تو نشسته
القصه دلم خانه ی تکفین خودم شد
یک عاشق مرده به عزای تو نشسته
م.ع.بدر