از کوی تو افسرده و بیزار می روم
صد بار رفته بودمِ و این بار می روم
با دیدهِ گریان روم نادیده روی تو
با کوله بار حسرت دیدار می روم
از بس که طوفانی شده این بغض لعنتی
با سیل اشک و دیدهِ نم دار می روم
در بحر غصه های تو پارو زنم همی
بنشسته و در قایق غم زار می روم
در شام غم انگیزِ عشق بی فروغ تو
خورشید گر یابم،بدین پندار میروم
گر من ندارم چارهِ ماندن به پیش تو
بگذار که از کوی تو ناچار می روم
خالی نشد با ناله و افغان غم دلم
با درد و ناله ها مرا بگذار می روم
م.ع.بدر